بدون عنوان
عزیزم رفنه بودیم شمال شب رفته بودیم بیرون وتو خیلی اذیت کردی و من و بابا تصمیم گرفتیم ببریمت شهر بازی خیلی بازی کردی ...
نویسنده :
مریم
18:34